بستن پنجره

اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. نقل خاطره ای توسط آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار با خانوادۀ شهید قدوسی(شهریور۹۳)، آن چنان مبهوت کننده است که انسان را در تأمل فرو می برد و البته شاید کلیدی باشد برای گشودن قفل بسیاری از ابهامات و تضادهای پیش روی رصد کنندگان عرصۀ سیاسی. اصل خاطره بعید است ناصحیح باشد. چرا که در صورت خلاف واقع بودن خاطره ای با این صراحت و وضوح، تکذیب آن حیثیتی برای گویندۀ بزرگ آن باقی نمی گذارد. ایشان در دیدار خانوادۀ شهید قدوسی بیان می کنند که: "دو نفری – به اتفاق آقای خامنه ای - صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا [؟] هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم. برای ادامۀ مبارزه. آخرش هم گفت من این مبارزه را حرام می دانم!، به جامعه مدرسین هم گفته ام، مبارزه با شاه حرام است!، آقای خامنه ای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟. آن آقا در جواب گفته بود: مبارزه ای که مجاهدین و چپی ها در آن باشند، حرام است!. آقای خامنه ای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرف ها خراب نکن!. آقای هاشمی در ادامه می گوید رهبری از سال ۴۸ تا سال ۵۷ با آن آقا یک کلمه هم حرف نزد."hashemirafsanjani.ir نویسندۀ گزارش دیدار، با اشاره به نبردن لقب "علامه" و "شخصیتی که این روزها خیلی از اسلام و انقلاب می گوید." مسمای ضمیر را آشکار می کند اما اسمی نمی برد. اما نکات قابل تأمل این است که: شاید با این که هواداران ایشان که نامش برده نشد، ادعا دارند از شخصیت های انقلاب هستند، در کل صحیفۀ امام ره، اسمی از فرد مذکور نباشد و هیچ سمتی از امام دریافت نکرده باشند. شاید فرد مذکوراز سوی ساواک، حتی یکبار هم برای بازجویی و تذکر احضار نشده باشند چه رسد به زندان و شکنجه. شاید منظور کسی باشد که در مقابل امام راحل که می فرمود اوجب واجبات جنگ است، می گفتند: الان اوجب واجبات درس است. و با اینکه خدمات علمی ایشان قابل چشم پوشی نیست، لکن این خاطره نشان می دهد که چقدر در میدان عمل ویترین به هم می ریزد و نگفتن برخی حرف ها و نجابت به خرج دادن ها چقدر می تواند جوانان را در بی خبری گمراه کند! الان که نان و نام در دفاع از نظام است خیلی ها از بزرگان انقلاب هم انقلابی ترند، نه زمانی که فقط بردن نام امام، هولناک ترین سلول ها و اتاق های شکنجه را در پی داشت. کسانی که حتی با داشتن ثروت و مکنت دست از جوانی و عیش شستند و تن به شلاق و داغ و درفش منوچهری، حسینی، تهرانی، آرش، رسولی و ... دادند و هر روز منتظر اعدام خود بودند امروز که با دل خون نگران انقلابی هستند که خشت به خشت زیر بار ساخت آن مو سپید کرده و کمر خم کرده اند جدا شده از انقلاب لقب گرفته اند و کسانی که بر سر سفرۀ حاضر نشستند و فریاد انقلابی گریشان گوش فلک را کر کرده نماد انقلابی گری شده اند! همان حکم حرمت بی دلیل و مدرک گذشته، امروز حکم به حرمت ادامۀ حیات عقلای از فرزندان خمینی را می دهد که بدون شک اگر سد محکم رهبر انقلاب نبود، شاید به هر بهانه ای تبعید و زندان بزرگان انقلاب و فرزندان خمینی کبیر، امروز امری عادی شده بود. فراموش نکرده ایم که از سال ۸۴ با رهبری این جریان فکری بر بدنۀ مؤمن و انقلابی، چه ضرباتی بر حیثیت بزرگان نظام، اعتبار نیروهای انقلابی و اصول گرایی وارد گردید که خسارت آن حالا حالاها قابل جبران نیست. در آن دوران بی سابقه ها با فریاد سابقه ملاک نیست و با بر سر نیزه کردن شعار "معیار حال فعلی افراد است" آنچنان به بزرگان انقلاب ناجوانمردانه تاختند و بر سرما آنچنان آوردند که مردم در سال ۹۲ دست به دامن سابقه داران شوند ولو اینکه هشتاد سال داشته باشند تا شاید کمی از آب رفته به جوی باز گردد. اما این جریان فکری خوب یارگیری کرده است، با ایجاد یک کانون بزرگ و پرخرج علمی در قم، نیروهایی جوان و با روحیۀ تند را به خوبی جذب می کنند و پشت نقاب غیر واقعی ذوب در ولایت آنگونه می پرورانندشان که نتیجه اش مهر و لنگه کفش پرانی به سوی سران نظام نه از سوی اراذل و اوباش یا مخالفان نظام، که از سوی مؤمن ترین و پاک ترین جوانان این کشور می شود. این ثمرۀ همان افراط سال ۴۸ است که با جابجایی ایام و تبلیغات زیرکانه و سوار شدن بر موج رویدادها، ۸۴ پدید می آورد.